وبلاگ نویسان قیروکارزین

مرکز مدیریت وبلاگهای شهرستان قیروکارزین

وبلاگ نویسان قیروکارزین

مرکز مدیریت وبلاگهای شهرستان قیروکارزین

  • ۰
  • ۰

خاکریز خاطره

وبلاگ منتقم نوشت:



هرچه می‌خواند، آخرش این را می‌گفت: «امام حسین علیه السلام وقتی شهید شد، سر نداشت. ما می‌خواهیم سر داشته باشیم و فردای محشر، ادعای پیرو حسین بودن بکنیم؟»

وقتش که رسید، سرش با آرپی جی رفت.


* چهل صبح بعد از نماز، زیارت عاشورا می‌خواند تا خدا دعایش را اجابت کند و شهید شود.

به شوخی بهش گفتم: «این عملیاتی که من دیدم، ‌این قدر فشارش بالاست که اگر نخوای هم شهید می‌شی. به نذرت و نیاز حاجت نیست.»

گفت: «اگه شهید نشم، باز از فردا می‌خونم. این قدر چهل روز، چهل روز می‌خونم تا شهیدشم.»

روز چهلم کار فیصله پیدا کرد؛ به دور دوم نکشید.


* چاشنی مین ترکید. توی کوله هم خرج آرپی جی بود. شعله بالا کشید. خرج‌ها آتش گرفت. داد می‌زد: «قبله کدوم وره؟ حرم امام حسین علیه السلام کدوم طرفه؟ می‌خوام یا رو به قبله یا رو به کربلا باشم.»

خرج‌ها همین طور پخش و پلا می‌شد به اطراف. چشم و دست و صورت و پشت و سینه، همه را حسابی سوزانده بود و باز هم پرت می‌شد. یکی ـ دو تا مین هم از پرت شدن این تکه‌ها منفجر شد.

داد زدم: «برادر تخریب چی! بخواب به پشت تا خاموش شه.»

داد زد: «نمی‌تونم، نمی‌شه. پرت می‌کنه. پرت می‌شه.»

داد زدم: «دو نفر برن یه طوری کوله رو ازش جدا کنن.»

گفت: «نه. این جا خطرناکه. چیزی نیست. الانه تموم می‌شه. کسی نفرستین، خطرناکه.»

توی این حرف‌ها بودیم که آخری هم منفجر شد.


  • ۹۴/۰۴/۲۱
  • وبلاگ نویس قیروکارزین

زیارت عاشورا

قیر

قیروکارزین

منتقم

وصیت شهید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی